جانبازان شاغل در ادارات دولتی به اجرای نادرست و تبعیض آمیز قانون حالت اشتغال از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران اعتراض دارند و آن را فاقد وجاهت قانونی می دانند.
پس از تصویب قانون حالت اشتغال مستخدمین شهید و جانباز از کار افتاده و مفقودالاثر انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی از سوی مجلس شورای اسلامی در سال 1372 بنیاد جانبازان وقت با تفسیری غلط از این قانون، حقوق و مزایای جانبازان شاغل در ادارات دولتی را قطع کرد که این مسئله مشکلات زیادی را در زندگی آنان پدید آورد.
به طوری که این مسئله همواره محل نزاع میان بنیاد و جانبازان شاغل بوده است.
جانبازان شاغل در ادارات دولتی به اجرای نادرست و تبعیض آمیز قانون حالت اشتغال از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران اعتراض دارند و آن را فاقد وجاهت قانونی می دانند.
بنیاد جانبازان وقت با تفسیری غلط از قانون حالت اشتغال مستخدمین شهید و جانباز از کار افتاده و مفقودالاثر انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، حقوق و مزایای جانبازان شاغل در ادارات دولتی را قطع کرد که این مسئله مشکلات زیادی را در زندگی آنان پدید آورد. |
به همین علت تعدادی از جانبازان شاغل در ادارات دولتی با طرح شکایت در دیوان عدالت اداری به تفسیر غیرحقوقی بنیاد جانبازان از قانون حالت اشتغال اعتراض کرده و دیوان نیز با استناد به تفسیر این قانون از سوی معاونت حقوقی و امور مجلس وزارت دادگستری، اقدام به صدور رأی به نفع جانبازان شاغل و محکومیت بنیاد به پرداخت حقوق و مزایای جانبازی آنان کرده است.
شبی که نام تو را عشق برزبان آورد
به جسم مرده هستی ، نوید جان آورد
کنار برکه هستی نشسته بود خدا
و دل به زلف سیاه تو بسته بود خدا
بنفشه ای که در آن برکه بود ، بو می کرد
تو را ز خویشتن خویش ، آرزو می کرد
که ناگهان دل تنهایی اش گرفت و شکست
فرشته ای به تسلی کنار برکه نشست
فرشته بال و پری زد ، گلی به آب افتاد
و نام تو به زبان گل و گلاب افتاد
تو خنده ای زدی از مهر، ای ستاره عشق
به جان خرمن شب ، شعله زد شراره عشق
شب عدم چو به روز وجود می گروید
به دین پاک تو بود و نبود می گروید
خدا تمام دلش را به دست می آورد
تمام نیستی اش را به هست می آورد
چه شور و شوق عجیبی برای خلقت داشت
مدام بذر محبت در انجمن می کاشت
صدای بال ملائک در آسمان پیچید
خدا برای تو انجم در آسمان می چید
تو انفجار بزرگی و هستی هستی
شراب ناب امیدی و مستی مستی
گرفته دامن لطف تورا بهار وجود
نبود اگر نفس سبز تو بهار نبود
زمین به یمن وجود تو آسمان دارد
و شب قدوم تو را ماه و اختران دارد
از ارتفاع تو هستی فرود می آید
عدم به شوق تو در این وجود می آید
اگر برای تو باشد وجود ، می ارزد
کرشمه تو به بود و نبود می ارزد
همه وجود تو زیباست کارکار خداست
وصنع چشم سیاه تو شاهکار خداست
تو ای عصاره پاکی حبیب او شده ای
برای خاکی و افلاکی آبرو شده ای
به روی توست که گلزار رنگ و بو دارد
به حسن خلق تو این هستی آبرو دارد ...
به نقل از خبرگزاری مهر
مــــــازاده عشقیم و پســــرخـــوانده جامیم در مستى و جــــــانبازى دلدار تمامیم
دلـــــــداده میخــــــــــانه و قــــربانى شربیم در بارگــــــه پیرمغان، پیــــــــر غلامیم
همبستر دلـــــــــدار و زهجــــرش به عذابیم در وصـــل غریقیم و به هجران مدامیم
بى رنگ و نـــــــــواییم؛ ولــــــى بسته رنگیم بى نام ونشانیم و همى در پى نامیم
مــن خـــــواستــار جام مى از دست دلبرم این راز با که گویم و این غم کجا برم؟
جــــان باختم به حسرت دیدار روى دوست پــــــروانه دور شمعـــم و اسپند آذرم
فـــــرّخ آن روز کــــه از این قفس آزاد شوم از غـــم دورى دلـــــدار رهــم، شاد شوم
سر نهم بر قـدم دوست، به خلوتگه عشق لب نهـــم بـــر لب شیرین تو، فرهاد شوم
طـــــى کنـــم راه خرابات و به پیرى برسم از دم پیـــر خــــرابـــــات دل آبــــــــاد شوم
یــــاد روزى کـــه به خلــــوتگـه عشاق روم طـــــرب انگیـز و طرب خیز و طربزاد شوم