روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

پروانه ایثارگران اعتبار ندارد!!!

محمد حسن غلامعلیان:

سالهاست آرزوی دیدن یاران رفته را دارم ، یارانی که توفیق شهادت را یافتند و در گرما گرم نبردی نابرابر به ملکوت اعلا پیوستند وسردی این روزهای نامهربانی مسئولین را با واماندگانشان شاهدند ودم برنمی آورند.
دیگر بلعیدن قرص وکپسولهایی که باید به دشواری تهیه کنم  نه برای ماندن است که از سر ناچاریست. سالهاست وقتی دکتر می گوید برایت آزمایش خون ونوار مغزمی نویسم می گویم نیازی نیست ،خودم میدانم چربی خون، قند خون، فشارخون، نارسایی کبد ، عفونت کلیه وهزاران مرض دیگر دارم که اکثر آنها به علت فشارهای شدیدی است که بر روح وروانم وارد شده  وهمه ارمغان بی کفایتی بسیاری از کارگزاران نظام است

با ما که صادق نبودید حداقل به فرزندانمان این همه بی مهری نکنید، آنگاه که آنها طفلی بیش نبودند ونیاز به محبت پدر داشتند به امان خدا رهایشان کردیم وبه جنگ غول بی شاخ ودمی رفتیم که در ۲۹ شهریور ۱۳۵۹ با هدف براندازی جمهوری اسلامی ایران، حمله به ایران را آغاز کرد. نیروهای عراقی به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده بودند که نواحی بزرگی از غرب ایران را اشغال کنند. عراقی‌ها بمب گذاری، مین گذاری، عملیات نامنظم و تجاوزهای مرزی شان را خیلی زودتر از آن چه شروع جنگ دانسته می‌شود، شروع کردند.
عراق با تقلید از استراتژی نظامی اسرائیل که در حمله ای برق آسا و کوبنده هوایی به فرودگاهها و هواپیماهای مصر، سوریه و اردن در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و نتایج چشمگیر آن، خواست که همان نتایج را برای خود رقم بزند در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ راس ساعت ۱۲ به وقت بغداد، مرکز فرماندهی جنگ در عراق دستور پرواز ۱۹۲ بمب افکن و جنگنده را برای حمله هوایی به ایران صادر کرد.
همزمان با آغاز عملیات هوایی، نیروی زمینی عراق از سه جبهه و در هر جبهه با یک سپاه یورش زمینی خود را آغاز کرد. سپاه اول از جبهه شمالی، سپاه دوم از جبهه میانی و سپاه سوم از جبهه جنوبی پیشروی خود را آغاز کردند؛ این درحالی بود که فرماندهان جنگ در ایران به فکر از دست دادن زمین در ازای گرفتن زمان بودند. با اینحال مردم مناطق مرزی در حرکتی خودجوش و با روحیه ای بالا، با تجهیزات نظامی ناچیز همچون تفنگ ام یک جلوی پیشروی سریع ارتش عراق را گرفتند.
در نخستین پیشروی ارتش عراق به خاک ایران حدود سی هزارکیلومتر مربع از خاک ایران به اشغال نیروهای متجاوز درآمد. نیروی زمینی ارتش توان مقابله پایاپای را با عراق نداشت.
نیروی زمینی عراق به پیشروی خود در خاک ایران ادامه می‌داد در فاصله دو ماه از شروع جنگ بیش از چهارده هزار کیلومتر مربع خاک ایران را تصرف کرده بود (شهرهای مرزی خرمشهر، سوسنگرد، بستان، مهران، دهلران، قصر شیرین، هویزه، نفت شهر، سومار، موسیان را به اشغال خود در آورد و شهرهای آبادان، اهواز، اندیمشک، دزفول، شوش و گیلان غرب را آماج توپخانه خود قرار می‌داد)
جنگ تحمیلی علیه ایران ۲۸۸۷ روز به طول انجامید که طی آن ۱۰۰۰ روز نبرد فعال صورت گرفت که ۷۹۳ روز حمله از سوی رزمندگان ایرانی بود و ۲۰۷ روز از سوی ارتش عراق.
بر اساس آمارهای بین‌المللی، جنگ ایران و عراق ۶۲۷ میلیارد دلار هزینه برای دولت ایران و ۵۶۱ میلیارد دلار هزینه برای دولت عراق به همراه داشت. همچنین هزینه بازسازی خرابی‌های ناشی از جنگ برای ایران ۶۴۴ و برای عراق ۴۵۲ میلیارد دلار برآورد شد. بر همین اساس در طول این جنگ ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ انسان کشته و زخمی شدند که از این میان ۲۶۲٬۰۰۰ ایرانی و ۱۰۵٬۰۰۰ عراقی کشته شده‌اند.

ما حق انتخاب داشتیم ، می توانستیم مانند بسیاری جلای وطن کنیم ودر آغوش اجانب زندگی آرامی برای خود وخانواده تدارک ببینیم وبگوییم گور پدر خاک وریشه ، وطن ودین، عزت وخفت ، غیرت وشرف.!
یا می توانستیم به جای در بغل گرفتن سلاح های سرد اما آتشین فرزندمان را به سینه می فشردیم ولذت در خانه اشغال شده را می بردیم.
بین خاک ریز وخانه یکی را باید انتخاب می کردیم وشرمسارم که به صراحت میگویم آنقدر در حق خود وفرزندانم ظلم شده است که از انتخاب خاک ریز پشیمانم .
سالهاست آرزوی دیدن یاران رفته را دارم ، یارانی که توفیق شهادت را یافتند و در گرما گرم نبردی نابرابر به ملکوت اعلا پیوستند وسردی این روزهای نامهربانی مسئولین را با واماندگانشان شاهدند ودم برنمی آورند.
دیگر بلعیدن قرص وکپسولهایی که باید به دشواری تهیه کنم  نه برای ماندن است که از سر ناچاریست. سالهاست وقتی دکتر می گوید برایت آزمایش خون ونوار مغزمی نویسم می گویم نیازی نیست ،خودم میدانم چربی خون، قند خون، فشارخون، نارسایی کبد ، عفونت کلیه وهزاران مرض دیگر دارم که اکثر آنها به علت فشارهای شدیدی است که بر روح وروانم وارد شده  وهمه ارمغان بی کفایتی بسیاری از کارگزاران نظام است .
همسرم دچار افسردگی شده و مرا مقصر می داند نه جنگ لعنتی را !
آری فرزندانم به یمن سهمیه متلاشی شدن جسم وروح و روان پدرشان به دانشگاه رفتند وتحصیل کردند ومدرک کامپیوتر وبرق ومامایی گرفتند ولی به هر دری زدند تا کاری بیابند واز شرمندگی پدرشان بکاهند موفق نشدند ونه تنها این شرمساری کم نشد بلکه روز به روز افزونتر گشت.
در پایین ترین نقطه شهر آنجا که هر گاه نسیمی می وزد بوی تعفن تصفیه خانه فاضلاب انسان را از زنده بودن وزندگی کردن پشیمان می کند  محلی را رهن واجاره کردند ودست خالی تلاش کردند تا قدری از پریشانیم بکاهند اما دیشب وقتی به خانه آمدند وبا حالی پریشان واندوهگین گفتند جناب سرهنگ ..... رییس اداره اماکن استان ......(که شاید روزی همرزمم بوده !) گفته : « پروانه کسب ایثارگران اعتبار ندارد » وبه همین دلیل باید محل کسب تان پلمب گردد دیگر بغضم را فرو ندادم و های های گریستم ...
آری این بار هم شرمنده شدم...          بهمن،ماه پیروزی 1389 شمسی
                                             محمد حسن غلامعلیان

نظرات 3 + ارسال نظر
بهلول سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ب.ظ

دهه ات گذشته! حنایتان رنگی ندارد!

جانبازابراهیم موحد سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ب.ظ

بی کفایتی مسئولان نظام؟! استغفرالله!

سامان جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ق.ظ http://haaaft.blogfa.com/

ما آدما خیلی پستیم
این ادما یروزی بخاطر وطنشون رفتن با دشمنای این خاک جنگیدن
ولی ما الان یجور باهاشون رفتار میکنیم انگار که دشمنمونن
فقط بلدیم ازارشون بدیم
هی سهمیه دانشگاه رو به رخ بچه هاشون بکشیم
شماها که هی مشغول اذیت این ادمایید
کدومتون حاضرید پدرتون رو ویلچر بشینه که برید دانشگاه
این ادما اگه مثل پدر من تو خونه شون می موندن وضع اقتصادیشون از الانشون بهتر بود
کسی از شما نمیخواد بخاطر فداکاریشون ازشون تشکر کنید
ولی شمارو بخدا شمارو بخدا انقدر ازارشون ندید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد