بیشترین انگیزه من این بود که از نزدیک جزیره "بوموسی" را ببینم و با شرایط زندگی و جغرافیایی منطقه آشنا شوم تا بطور ملموس و محسوس با درک اهمیت استراتژیکی و ژئوپلتیکی منطقه دریابم چرا همسایگان جنوبی ما با حمایت آشکار و نهان دول استکباری و رسانههای بیگانه ادعاهای واهی را در این رابطه طرح میکنند.
"بوموسی" جنوبیترین جزیره ایرانی در 200 کیلومتری بندرعباس و 60 کیلومتری امارت شارجه، به لحاظ ژئوپلتیکی محل عبور نفکشهای بزرگ و ناوهای جنگی و کاملا مشرف به تنگه هرمزاست ، این موقعیت ژئوپلتیکی، این جزیره را به مثابه "ناوگان غرق ناشدنی" جمهوری اسلامی در آورده است.
آغاز سفر
ساعت پرواز به بندرعباس ساعت 30/20 تعیین شده بود. ساعتی قبل از پرواز در
سالن فرودگاه حضور دارم جمع یاران کم کم میرسند سالن ترمینال دو فرودگاه
مهرآباد یواش یواش تغییر شکل میدهد . حضور تعداد زیادی ویلچری و افراد عصا
بدست با دستها و پاهای مصنوعی و نابینا فضای ترمینال را دگرگون کرده است.
تعداد زیاد ویلچری خدمات پروازرا نیز دچار مشکل کرده است برادران خدمات پرواز تلاش دارند هرچه سریعتر جانبازان را سفر هواپیما کنند. برای اینکه هواپیما در سفر کردن ویلچرها محدودیت قانونی دارد. برادران ویلچرسواری که قطع عضو هستند با پا مصنوعی خود وارد هواپیما میشوند.
با سوار شدن مسافرین ، هواپیما میپرد. مدت پرواز نزدیک به دو ساعت است با توجه به اینکه تجربه نشان داده پیاده کردن این تعداد جانباز حداقل یکساعتی وقت میبرد، در تمام مدت پرواز دغدغه من اینست که نماز ما قضا نشود.
فرودگاه بندرعباس
با رسیدن به فرودگاه بندرعباس تعدادی از برادران سپاه و روحانیون به استقبال آمادهاند از جمع خود را جدا میکنم و سریع خودم را به نماز خانه میرسانم تا آخرین دقایق وقت نماز از دست نرود. بعد از نماز بیرون فرودگاه، ماشینها آماده بردن ما به مسافرخانه هستند. اولین موضوعی که با خروج از سالن فرودگاه بخوبی احساس میشود باد گرم و شرجی است به سر و صورت ما میخورد و نشان از هوای گرم و مرطوب و بی طاقت کنندهای دارد .
به مسافرخانه سپاه میرسیم . با خراب بدون آسانسور ، آسانسور انسانی به کمک می آید و چند نفری ما را به طبقات بالا میکشند.
وارد اتاق میشویم که حالت سوئیت دارد و متاسفانه طبق معمول اکثر جاها، مناسب سازی نشده، برای یک شب قابل تحمله،
بوموسی
صبح برای رفتن به جزیره "بوموسی" به فرودگاه میرویم ساعت پرواز 10/30 صبح تعیین شده است.
بر طبق برنامهریزی قرار است گروه ضمن بازدید از جزیره بعد از اجرای مراسم با پرواز ساعت 14/30 از "بوموسی" به بندرعباس برگردد.
ساعتی از زمان پرواز گذشته است و پرواز صورت نگرفته است. پرس و جو میکنم و درمییابم بازهم تقصیر ما جانبازا ست !!!!! تعداد بیش از حد مجاز است با تهران تماس میگیرند برای کسب مجوز!!!
بازماندگان از کاروان
آخرسرم که خلبان قبول نمیکند بپرد. جانبازان و خبرنگاران غیر ویلچری سوار میشوند و پرواز میرود. و ما 7-8 تا ویلچری ماندیم، از اینجا مانده از آنجا رانده
ناراحتی در چهره بچهها موج میزند. این همه راه آمدهاند برای بازدید از جزیره، ولی به جرم ویلچری بودن سوارشان نمیکنند.
مسئولین قول میدهند با هلیکوپتر ما را ببرند. بارقه امید بار دیگر در قلب بچه ها میدرخشد. پس از مدتی مطلع میشویم. با اعزام هلی کوپتر با این استدلال که "عزیزان جانباز اذیت میشوند" مخالفت شده است.
کاری از دست کسی برنمیآید. دوباره غبار ناامیدی بر چهره جانبازان مینشیند. و زمزمه برگشت به محل استراحت به گوش میرسد. طبق معمول حاج حسین اسرافیلی هنوز ناامید نشده و با موبایل به افراد مختلفی در تهران و بندرعباس تماس میگیرد.
در نومیدی بسی امید است
بعداز ساعتی تماس تلفنی و صحبت با افراد مختلف، حاج حسین با واسطه موفق میشود موافقت فرمانده نیروی دریایی سپاه را برای پرواز با هلیکوپتر بگیرد. موج شادی بر چهره دوستان ویلچری نقش میبندد. پرواز با هلیکوپتر هم فال است هم تماشا هم به جزیره میرویم و هم از فاصله نزدیکتر خلیج فارس و جزایر را مشاهده میکنیم. هلیکوپتر سواری هم که تا حالا نکردیم این هم تجربه جدید.
ما را به محل استقرار هلیکوپتر منقل میکنند. هنوز هلیکوپتر آمده پرواز نیست بچههای فنی مشغول آمده کردن هلیکوپتر برای پرواز هستند. به سالن انتظار میرویم ساعتی منتظر میشویم تا زمان پرواز برسد.
پرواز با هلیکوپتر برای ما هم فال است هم تماشا تا حالا هلیکوپتر سوار نشده بودم - البته به جز زمان مجروحیتم که در حالیکه کاملا بیهوش بودم مرا با هلیکوپتر به بیمارستان منتقل کرده بودند.- که این هم تجربه جدیدی است برای ما و هم میتوانیم از "خلیج فارس را از بالا ببینیم.
در حالی قصد سوار شدن به هلیکوپتر را داریم که گروه اصلی در حال بازگشت از جزیره"بوموسی" است.
هلیکوپتر روشن است و پروانههای آن به سرعت در حال گردش برای سفر شدن به هلیکوپتر نزدیک میشوم باد گرم و سوزاندهای همه جا را در برگرفته و باد سوزان ناشی از حرکت پرههای هلیکوپتر صورتم را میسوزاند. با کمک چند نفره سوار میشویم.
هلی کوپتر از نوع هلیکوپتر های باربری روسی است. با ظاهری زمخت و کهنه که نشان از ویژگی صنعت روسیه دارد "زمخت و نازیبا" هر چند که خلبان اطمینان داده عمر این هلیکوپتر از هلیکوپترهای ارتش بسیار جوانتر است اما همچنان دلهره ناشی از ظاهر هلیکوپتر مرا همراهی میکند.
هلیکوپتر به حرکت در میآید. و اوج میگیرد. خدمه پرواز کمک میکند تا جلیقه نجات را بپوشیم و در باره چگونگی کارکرد آن و روش باد شدن هنگام سقوط در آب توضیح میدهد.
بچه ها به شوخی میگویند خلبان اگه میخواد به بنیاد کمکی کنه در هلیکوپتر رو باز کنه همه بفرسته ته خلیج فارس!!
داخل هلیکوپتر بشدت گرم است و از تنها پنجره باز هلیکوپتر نیز باد گرم بداخل دمیده میشود با اینکه بشدت عرق میریزیم و ازشدت گرما کلافه شدهایم ولی بازهم از اینکه فرصتی فراهم شده تا از نزدیک و از بالا خلیج فارس و جزایر را ببینیم خوشحالیم و تحمل این شرایط سخت برای ما راحت شده است. از پنجره به بیرون نگاه میکنم پهنه گسترده "خلیج آبی همیشه فارس" زیر پای ماست . از کنار جزیره تنب کوچک نیز میگذاریم به مسیرمان ادامه میدهیم.
نزدیک به یک ساعت است که برفراز خلیج فارس در مسافتی حدود 200 کیلومتر در عرصه خلیج فارس پیش میرویم تا به "بوموسی" برسیم. در اینجاست که گستردگی و عمق حضور مقتدرانه جمهوری اسلامی را در این استراتژیکترین محیط سیاسی اقتصادی جهان از نزدیک مشاهده میکنیم و به دلیل شیطنت دشمنان برای طرح ادعاهای پوچ مالکیت بر جزایر تنب بزرگ و کوچک و بوموسی پی میبریم.