روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

۲۲ بهمن مبارک باد

 

۲۲ بهمن سالروز پیروزی ملت ایران مبارک باد.

سالگرد انقلاب با ایستادگی در برابر تمامیت استکبار برای احقاق حق خود آغاز می کنیم.

« آنها هم فوتبال را دوست دارند؟»

 

« آنها هم فوتبال را دوست دارند؟»

 

 

« من » فوتبال را دوست دارم. « تو» فوتبال را دوست داری. « ما » فوتبال را دوست داریم.

حال سئوال این است

 آیا « آنها »هم فوتبال را دوست دارند؟

 

مدتی است که زمزمه حذف ایران از مسابقات جام جهانی فوتبال 2006 آلمان لقلقه  زبان بعضی سیاستمداران و دولتمردان غربی شده است و موجب نگرانی بعضی دوستداران ورزش در ایران گردیده است

 

مدتی است که زمزمه حذف ایران از مسابقات جام جهانی فوتبال 2006 آلمان لقلقه  زبان بعضی سیاستمداران و دولتمردان غربی شده است و موجب نگرانی بعضی دوستداران ورزش در ایران گردیده است.

 

اگر چه بازی هسته‌ای و بازی فوتبال صرف کلمه و لغت «بازی» وجوه اشتراک می یابند اما در دنیای واقعی و سخت و بعضا" خشن سیاست هیچ سنخیتی میان این دو وجود ندارد. در این سخن به پوشالی بودن و در نهایت احمقانه بودن ایده حذف ایران از جام جهانی و موانع و هزینه‌های آن می پردازیم و باقی را به قضاوت خوانندگان عزیز می سپاریم.

 

فرض کنیم امروز تصمیم گرفتند و ایران را از جام جهانی حذف کردند. آیا تصور می کنید قلب « بکن باوئر» تحمل و طاقت فشار این تصمیم را خواهد داشت. در حالی که چند روز پیش چند کارشناس آلمانی از ناامنی ورزشگاه‌ها در هنگام برگزاری بازی‌های جام جهانی گزارش داده اند این تصمیم « بکن باوئر» راهی بیمارستان خواهد کرد.

کافی است کمی به اطراف نگاهی بیندازیم. آن گاه متوجه می شویم « آنجلا مرکل » صدراعظم آلمان هم از این تصمیم هراسان خواهد شد. زیرا دولت جوان و نوپای او که دارای تزلزل پارلمانی نیز هست دولت مستعجلی بیش نخواهد بود.

 

اگر کمی بیشتر دقت کنیم به آدمی به نام « استیون اسپیلبرگ » برمی خوریم که از مدت‌ها پیش دست به کارساخت فیلمی به نام «مونیخ» شده است که از قضا موجب اعتراض هالیوودی‌ها نیز شده است. آقای «اسپیلبرگ» که هوش تجاری خوبی دارد اینجا وارد دنیای سیاست نیز شده و قصد دارد از ساخت فیلمی درباره المپیک مونیخ و حمله کماندوها به آن و کشتار عده‌ای در آن وسط فیلمی را رهسپار دنیای سینما کند و پول هنگفتی به جیب بزند. حال چه تضمینی وجود دارد که اگر در این وانفسا ایده بازسازی فیلم مونیخ به ذهن آقای «اسپیلبرگ» بزند طراحی مونیخی دیگر به ذهن کماندویی دیگر خطور نکند؟ چه کسی تضمین می دهد؟ قطعا" بزرگترین سرویس‌های امنیتی و حتی کمپانی‌های بیمه دنیا هم چنین تضمینی نمی دهند. فرض می کنیم چنین ضمانتی بدهند. فکر می کنید آیا «بکن باوئر» که خود و تمام سازمان اجرایی و حتی بازیکنان و مربیان و حتی تماشاگران بازی‌ها را بیمه کرده است بتواند پیشنهاد متمم قرارداد جدید بیمه به منظور جبران افزایش هزینه‌های امنیتی بازی‌ها را بپذیرد.

 

پیش از این هرچه از پیوند ورزش و سیاست دیده بودیم صرفا" در وادی دیپلماسی دوستانه بوده است. اما بحث حذف ، تحریم خصمانه را نیز به وادی سیاست و ورزش وارد می کند و علاوه بر بدعت نامیمون، این ساحت را نیز آلوده می کند. در این صورت تحریم ورزشی اقدامی رسمی سیاسی است و دیگر جنبه دوستانه و سمبلیک نخواهد داشت. اگر کمی به حافظه تاریخی مان فشار بیاوریم به یاد می آوریم که در گذشته نه چندان دور غرب مقهور از توان و قدرت امنیتی و نظامی دست به راحت ترین سلاح برد و بدون آینده نگری به ترور و گسترش آن در گوشه و کنار دنیا دامن زد. اما در نهایت این امر وارونه شد و دامن خود او را نیز گرفت تا جایی که گلوله برفی را که به سمت کوه انداخته بود مانند بهمن در یازده سپتامبر بر سر  خودش آوار شد.

 

استفاده ابزاری از ورزش برای صلح شاید در دیپلماسی پینگ پنگی مناسب باشد اما در تحریم ورزشی فاجعه آمیز خواهد بود.

بار عظیمی از اقتصاد غرب را اقتصاد ورزش به دوش می کشد. اقتصاد ورزشی ستون فقرات ورزش حرفه‌ای در غرب است. همانگونه که مفاهیم سرمایه گذاری ، هزینه، ارزش افزوده و بازدهی در دیگر اقتصادها اهمیت دارد در اقتصاد ورزشی ارزشی مضاعف می یابد

 

استفاده ابزاری از ورزش برای صلح شاید در دیپلماسی پینگ پنگی مناسب باشد اما در تحریم ورزشی فاجعه آمیز خواهد بود.

بار عظیمی از اقتصاد غرب را اقتصاد ورزش به دوش می کشد. اقتصاد ورزشی ستون فقرات ورزش حرفه‌ای در غرب است. همانگونه که مفاهیم سرمایه گذاری ، هزینه، ارزش افزوده و بازدهی در دیگر اقتصادها اهمیت دارد در اقتصاد ورزشی ارزشی مضاعف می یابد. حیات ورزش حرفه‌ای خصوصا" در غرب وابسته به امنیت سرمایه گذاری و تزریق پول و بازگشت سرمایه است. اگر از تمام رشته‌های ورزشی همین فوتبال را مثال بزنیم ببینید با چه وضعیتی روبرو خواهیم شد.

 

هزینه امنیتی برگزاری لیگ‌های کالچیو ، بوندس لیگا، لیگ برتر انگلستان و لیگ اسپانیا بخش قابل قبولی از کل هزینه‌ها را به خود اختصاص می دهد. حال اگر خصومت را با ورزش پیوند بزنیم هزینه تامین امنیت این لیگ‌ها سر به آسمان خواهد زد و تمام این لیگ‌ها را زمین گیر خواهد کرد. تصور کنید سایه تهدید به ورزش هم کشیده شود آیا « دیوید بکهام »حاضر خواهد شد در «سانتیاگو برنابئو» توپ بزند. آیا «زیدان» یا «رونالدو» زودتر از موعد خود را بازنشسته نخواهند کرد.

 

اصلا" هیچ تماشاگری حاضر می شود به استادیوم‌ها بیاید. هرگز نیاز نیست انفجار یا حمله‌ای واقعی صورت بگیرد. کافی است قبل از برگزاری دیدار افتتاحیه جام جهانی یا فینال یا هر بازی

اروپایی و امریکایی تلفنی تهدیدآمیز یا کدی نامربوط ارسال شود تا برنامه بازی‌ها به هم بخورد. کدام آدم عاقلی دست به چنین ریسکی خواهد زد و رای به برگزاری بازی خواهد داد؟

شاید ورود به این بازی دست غرب باشد اما قطعا" خروج از آن دیگر در اختیار او نخواهد بود.

ای کاش موضوع به همین جا ختم می شد. ورود به این عرصه مانند انداختن اولین مهره یک دومینوی نامحدود است. دومینویی که هیچ کس از پایان آن خبر ندارد.

 

اولین مهره که افتاد دنیای تبلیغات تلویزیونی و رسانه‌ای دچار مرگ زودرس خواهد شد. سهام اینگونه شرکت‌ها به شدت افت می کند و هر سقوط سقوط دیگری در بورس را به دنبال خواهد داشت. تولیدات ابزار و تجهیزات ورزشی راکد خواهد شد و موج بیکاران و رکود اقتصادی ادامه چنین اقدامی خواهد بود. این در حالی است که در این سخن ما صرفا" فوتبال را آن هم در لیگ‌های معروف و اصطلاحا" A مثال زده ایم و از لیگ‌های دسته دو یا سه و کل رشته‌های دیگر ورزشی عبور کرده ایم. حال باید پرسید آیا غرب یا اروپا و امریکا قصد خودکشی دارند؟ چنین تصویری هم بعید است. پس بهترین راه احترام به اصل و فرمول هزینه و فایده است.

تصور کنید پای تلویزیون نشسته اید و یا رنج و هزینه سفر به ورزشگاه را به جان خریده اید تا دیدار افتتاحیه یا اختتامیه یا هر رقابت مهم ورزشی دیگری را تماشا کنید که ناگهان گوینده ورزشگاه یا تلویزیون از لغو بازی به دلیل تهدیدات امنیتی سخن بگوید. حال و هوای برگزارکنندگان و شرکت‌های ماهواره‌ای و رسانه‌ای و تبلیغاتی و فدراسیون ‌های مربوطه یک طرف و حال و هوای تماشاگران و افکار عمومی طرف دیگر. در این صورت پاسخ طراحان تحریم ورزشی به گسترش دامنه این‌گونه ناهنجاری‌ها در دنیای ورزش چه خواهد بود؟

 

بهتر است به جای آن که «خوزه مورینیو»  ناز «جان تری» یا «فرانک لمپارد» و حتی «اسیین» و «دروگبا» را برای حضور در ورزشگاه بکشد یا «الکس فرگوسن» و «فلورنتینو پرز» دست به دامان «پل اسکولز» و «روی کین» و «ریوالدو» و دیگر بازیکنان بازنشسته شوند ، «رومن آبرامویچ» و «گلیزر» پا وسط بگذارند و از بلایی که بر سرشان نازل خواهد شد پیشگیری کنند.

 

در واقع خیلی بهتر است که قیصر از «‌جک استراو» و «تونی بلر» و همچنین «خاویر سولانا» و دیگر سیاستمداران غربی بخواهد که کمی واقع بین باشند و بیشتر فوتبال تماشا کنند و افاضات نفرمایند.  شاید در این صورت بتوان گفت ما فوتبال را دوست داریم ، آنها هم فوتبال را دوست دارند

 

لینک های مرتبط:

آخرین نتیجه نظرسنجی CNN درباره ی تیم ملی ایران
اعتراض نماینده مجلس به نظرسنجى CNN براى حذف تیم فوتبال

 

 

 

حکایت نان خورها و نان آورها

 

 

حکایت نان خورها و نان آورها

یادداشت روز کیهان

به قلم برادر جانباز قدرت اله رحمانی

دعوای دوران سازندگی دعوای «توسعه - عدالت» بود. توسعه گرایان - که برمصدر امور بودند- ثروت آفرینی را وظیفه خود می انگاشتند و ظهور نسل جدید ثروتمندان را نتیجه طبیعی ثروت آفرینی. می گفتند نگران فقرا نباید بود. دوران فربهی فقیران هم خواهد رسید ظاهراً قرار بود وقتی ثروتمندان سیر شدند از سرریز ثروتشان، تهیدستان نیز ارتزاق کنند و کم کم پا بگیرند. می گفتند حالا وقت عدالت ورزی نیست. چیزی نداریم که به عدالت تقسیم کنیم. ما فقط به تولید ثروت می اندیشیم و بس...


و چنین شد که مصیبت های توسعه بدون عدالت به سرعت دامن دولت و ملت را گرفت. ویژه خواری متنفذان و - به تعبیر رهبر معظم انقلاب- «دست و پاداران» رسم رایج شد. سالاری سرمایه و پول و پارتی برگشت. طبقه جدید سرمایه داران شکل گرفت و شکاف فقیر و غنی به دره ای عمیق و پرنشدنی مبدل گشت. قبح طبقاتی کردن جامعه که فرو ریخت سبک زندگی دولتمردان هم عوض شد تا دیگر تافته جدا بافتگی عیب و عار نباشد. اشرافی گری و تجمل پرستی- که از برکت ساده زیستی سردمداران انقلاب از جامعه رخت بربسته بود- اعاده شد و یکسره بر یک رنگی مردم و مسئولان خط بطلان کشید تا آنجا که امیر عدالت پیشه انقلاب در ملاء عام بر سر کارگزارانش فریاد برآورد:

«من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکی از شماها معلم بود. یکی دانشجو بود. یکی طلبه بود. یکی منبری بود. همه مان اینطوری بودیم. اما حالا مثل عروسی اشراف عروسی بگیریم. مثل خانه اشراف خانه درست کنیم. مثل حرکت اشراف در خیابان ها حرکت کنیم. اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریش شان تراشیده بود ولی ما ریش مان را گذاشته ایم، همین کافی است!؟... اندازه نگه دارید. دولت مخارجش زیاد و سنگین است. اگر مبلغی از مخارج دولت عبارت از تغییر دکوراسیون اتاق مدیر کل و معاون وزیر و وزیر و فلان مسئول قضایی و فلان مسئول در بخش های گوناگون دیگر باشد، این جرم و خطا است... برای این کارها حد بگذارید. دستگاه ها باید بخشنامه کنند و در مورد این تغییر دکوراسیون ها و تغییر خانه ها و خرج های اضافی حدی معین بکنند... گاهی از جاهایی گزارش های نومیدکننده ای می رسد و در برخی موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پیشانی اش می نشیند. سؤال می کنیم که چرا ماشین لوکس و نو و مدل بالا؟ می گویند اشکال امنیتی داریم! چه اشکال امنیتی!؟ آقایان مسئول در شورای امنیت کشور یا جاهای دیگر بنشینند معین کنند و مسئله را در جایی ببرند، من هم اگر باید دخالت کنم، بگویید در جایی دخالت کنم. این چه وضعی است که همین طور بی حساب و کتاب جلوی هر وزارتخانه و اداره ای ده ها ماشین به رنگ های گوناگون متعلق به مسئولان آن جا به چشم می خورد!؟ چه کسی چنین چیزی را گفته است؟... به حد ضرورت اکتفا کنید و اندازه نگه دارید. اینها ما را از مردم دور می کند». (رهبر معظم انقلاب - دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام- 23/5/70).


به تاریخ این سخنرانی تکان دهنده دقت کنید! این همه اشرافیت و طاغوتی گری در مدت زمانی کمتر از 2 سال در لایه هایی از نظام پدید آمد و اعتماد مردم را متزلزل کرد. از این دست سخنان عتاب آلود در ماه ها و سال های بعد باز هم از لسان رهبر انقلاب صادر شد اما این رویه مشئوم و فساد انگیز همچنان ادامه یافت تا دولتمردان بیش از پیش از مردم دور شوند. در چنین وضعی توجه جدی دولتیان به مقوله عدالت اجتماعی و معیشت طبقات پائین دست جامعه به شوخی شبیه بود. رهبر انقلاب به کرات توسعه گرایان دولتمند را به تأمین عدالت اجتماعی و توجه به طبقات محروم توصیه کردند اما... آنچه البته به جایی نرسید فریاد عدالت بود. عدالت در دولت سازندگی غریب ماند چون عدالت طلبان نقش چندانی در دولت نداشتند و معلوم بود که در کشمکش نابرابر «توسعه- عدالت» این مردم معیشت طلب تشنه عدالتند که بازنده اصلی خواهند بود.

دوم خرداد ...76 و باز عدالت، عزیز نشد. در بازی دموکراسی باز هم سر عدالت بی کلاه ماند. دوم خرداد مبدل شد به میدان کارزاری نابرابر میان نان خورها و نان آورها. نان آوران در اقلیت بودند. هرنان آوری که فقط یک رأی داشت، 3-4 نان خور بر سر سفره داشت که از قضا آنها هم حق رأی داشتند و احیاناً رأیی خلاف رأی نان آور. چنین بود که خیل لشکر نان خورهای آزادی طلب به آسانی بر جمعیت کم شمار نان آوران معیشت گرا غلبه کرد و خاتمی رئیس جمهور شد.


گذشت و گذشت تا رسید به دوم خرداد ...76 و باز عدالت، عزیز نشد. در بازی دموکراسی باز هم سر عدالت بی کلاه ماند. دوم خرداد مبدل شد به میدان کارزاری نابرابر میان نان خورها و نان آورها. نان آوران در اقلیت بودند. هرنان آوری که فقط یک رأی داشت، 3-4 نان خور بر سر سفره داشت که از قضا آنها هم حق رأی داشتند و احیاناً رأیی خلاف رأی نان آور. چنین بود که خیل لشکر نان خورهای آزادی طلب به آسانی بر جمعیت کم شمار نان آوران معیشت گرا غلبه کرد و خاتمی رئیس جمهور شد؛ مردی که دغدغه های جوانان فارغ از غم نان را فریاد کرده بود. در اوضاع و احوال خاص جامعه ایرانی اواسط دهه هفتاد «آقای خاتمی بالاخره یک چهره جدیدی بود. تعابیر و واژه هایی که او به کار می برد جوان پسند بود. ما یک کشور جوانی هستیم و غالب رای دهندگان ما جوان هستند. ]در آن مقطع[ ما چقدر جوان 15 تا 30 ساله داشتیم. اینها ادبیات جدیدی را می پسندیدند؛ جامعه مدنی، اصلاحات، آزادی و امثال این ها، واژه هایی است که برای جوانان جذابیت دارد... بالاخره این بگیر و ببندها -حتی اگر قانونی هم باشد- با مزاج جوان ها جور در نمی آید. ولی آن مشکلات اصلی و اساسی مردم ارتباط خیلی مستقیمی با قشر جوان ندارد. گرانی و تورم را چه کسی لمس می کند؟ فشارش به چه کسی می آید؟ به پدر خانواده. قشر جوان مستقیماً این فشار را لمس نمی کند. غذا و لباس و استراحت و مکان زندگی اش را پدر تأمین می کند. این گرفتاری ها مال او نیست. او آزادی می خواهد. گرانی روی دوش پدرها و مادرها سنگینی می کند ولی تصمیم گیر و صاحب رأی ]در انتخابات[ بچه ها هستند...» (حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری- مصاحبه با کیهان- 27/11/79).


با رأی «بچه های نان خور» دعوای«توسعه - عدالت» 8 سال دیگر دوام یافت. این بار اما طایفه دیگری از توسعه گرایان بر سریر قدرت بودند؛ طالبان توسعه سیاسی. چنین شد که بازار روزنامه بازی و حزب سازی و قیل و قال سیاسی گرمی گرفت و در این گرماگرم، همان رندان نوکیسه دوران سازندگی، به موازات توسعه سیاسی دولت اصلاحات، به توسعه طول و عرض خود در اقتصاد بیمار کشور کمر همت بستند. بلعیدن تسهیلات بانکی، خریدن شرکت های سودآور دولتی، ثبت کردن شرکت های دولتی- نفتی، انعقاد قراردادهای نفتی و گازی نان و آب دار آن هم دور از چشم اغیار (یعنی نمایندگان مردم در مجلس)- به رغم شبهه مخالفت با قانون اساسی- و دامن گستری قاچاق ارز و کالا از مبادی قانونی و غیر قانونی، همه و همه در عصر توسعه سیاسی توسعه یافت تا به جای توسعه رفاه و معیشت ملت، اسباب توسعه یافتگی «طبقه جدید» تمهید شود.


این یک روی سکه عصر اصلاحات بود. روی دیگر، آبستن حوادث دیگری بود؛ «بچه های نان خور» بزرگ می شدند و کم کم عزم برخاستن از سر سفره پدر می کردند. سودای استقلال و گرفتن سامان و یافتن کسب و کار، دغدغه اول «بچه های دوم خرداد» شده بود. عدالت رنجور بتدریج رنگ و رو می گرفت. انگار خروج از آشیانه عزلت را اراده کرده بود. در روزهای منتهی به ایام انتخابات 84 همه چیز از بیرون شدن عدالت از حصار غربت حکایت می کند. «بچه های صاحب رأی» آفریننده دوم خرداد همچنان جمعیت غالب و تعیین کننده سرنوشت کشورند. با این تفاوت که حالا دیگر «نان خور» نیستند. به سن نان آوری رسیده اند. مزه آزادی های دوم خردادی را هم چشیده اند، اما اکنون لنگ معیشت اند و عطشناک عدالت.

خاتمی و احمدی نژاد هر دو بر آمده از آراء همان «بچه ها»یی هستند که - به قول رقیب خاتمی در دوم خرداد 76- آرزومند آزادی بودند و بی خیال عدالت، و در سوم تیر 84 به هیئت عصیانگران علیه اشرافیت و تبختر و تبعیض و فساد و فاصله طبقاتی درآمدند.  همان بچه ها، امروز همدست و هم داستان با پدران، صندوق ها را از دغدغه معیشت پر کردند تا سرانجام پس از سالها کشمکش، عدالت در صدر نشیند و عدالت پیشگان عزیز شوند...

آری، خاتمی و احمدی نژاد هر دو بر آمده از آراء همان «بچه ها»یی هستند که - به قول رقیب خاتمی در دوم خرداد 76- آرزومند آزادی بودند و بی خیال عدالت، و در سوم تیر 84 به هیئت عصیانگران علیه اشرافیت و تبختر و تبعیض و فساد و فاصله طبقاتی درآمدند. بچه های پرشمار آن روز از سرسفره پدران بر سر صندوق ها رفتند تا در جدال نابرابر «نان خور- نان آور» پدران کم شمار خود را در بازی دموکراسی مغلوب کنند. همان بچه ها، امروز همدست و هم داستان با پدران، صندوق ها را از دغدغه معیشت پر کردند تا سرانجام پس از سالها کشمکش، عدالت در صدر نشیند و عدالت پیشگان عزیز شوند...



جامعه شناسی توسعه می گوید: توسعه سیاسی و گسترش مشارکت عمومی موکول به تحقق توسعه اقتصادی و به تبع آن حصول حدی از رفاه عمومی است آنچنان که آحاد جامعه برخوردار از اولیات زندگی باشند. در فرآیند توسعه عمومی، رشد شهرنشینی به توسعه آموزش و پرورش می انجامد و توسعه آموزشی به نوبه خود توسعه ارتباطات را در پی می آورد و آنگاه که در سایه توسعه همه جانبه اقتصادی و اجتماعی، جمعیت عمده جامعه در قالب طبقه موسوم به «طبقه متوسط شهری» شکل گرفت و حد پذیرفته شده ای از رفاه ملی تامین شد، جامعه مستعد مشارکت مفید و مؤثر سیاسی خواهد شد.


فرآیند توسعه اقتصادی در ایران پس از دفاع مقدس در بستری از نابسامانی های اجتماعی کلید خورد. در آن دوران، ملغمه ای از محدودیت های اجتماعی- اعم از خواسته و ناخواسته و صحیح و ناصحیح- بخش مهمی از واقعیت های جامعه ایرانی در فصل آغازین توسعه کشور را تشکیل می داد. قشر جوان جامعه که از نظر تعداد بر سایر طبقات سنی غلبه داشت، بطور طبیعی این محدودیت ها را برنمی تافت و در یک واکنش تاریخی به محدودیت های پیش گفته، آزادی های بیشتر اجتماعی را طلب کرد و دوم خرداد را آفرید. شعار توسعه سیاسی و آزادی های اجتماعی در حالی رأی آورد که جامعه هنوز با فقر دست به گریبان بود و چرخ معیشت و آموزش و بهداشت و درمان خیل عظیمی از مردم لنگ می زد.

اگر در پایان دوره دولت عدالت، جوان یاسوجی و ایلامی و بوشهری- که امروز از بیکاری فغان سر داده است- با گردنی برافراشته از کرامت انسانی سخن بگوید و حرمت و حقوق شهروندی را مطالبه کند، اهداف احمدی نژاد به تمامه صورت تحقق گرفته است. توفیق دولت عدالت در پایان دادن به مطالبات مردم نیست، در تغییر ماهوی خواسته هاست. در آن صورت وانهادن قدرت به منتخب پس از خود- ولو پس از 4 سال و نه 8 سال- عین پیروزی است

اگر نرم های پذیرفته شده جامعه شناسی جدید ملاک ارزیابی تحولات سیاسی و اجتماعی باشد، باید از پس دولت هاشمی، دولت احمدی نژاد سر بر می آورد، نه دولت خاتمی. از این رو دولت اصلاحات را- جسارتاً- باید دولت نابجا و زاید به حساب آورد. جامعه ایرانی اکنون در مرحله ماقبل دوم خرداد است؛ جامعه ای در حال توسعه، مستعد پیشرفت و طالب عدالت اجتماعی. اگر توزیع عادلانه فرصت و ثروت میان آحاد ایرانیان دستور کار باشد و عملیات پر کردن شکاف فقیر و غنی چنان شتاب بگیرد که پس از 4 سال پسوند «محروم»- آنچنان که احمدی نژاد آرزو کرده است- از نام مناطق ایران زمین زدوده شود و در یک کلام، اگر «دولت عدالت» چنان مشی کند که در پایان ماموریتش هیچ کس در هیچ گوشه ای از این سرزمین ثروتمند درمانده اولیات زندگی نباشد، آنگاه نوبت به «دولت کرامت» خواهد رسید. اگر در پایان دوره دولت عدالت، جوان یاسوجی و ایلامی و بوشهری- که امروز از بیکاری فغان سر داده است- با گردنی برافراشته از کرامت انسانی سخن بگوید و حرمت و حقوق شهروندی را مطالبه کند، اهداف احمدی نژاد به تمامه صورت تحقق گرفته است. توفیق دولت عدالت در پایان دادن به مطالبات مردم نیست، در تغییر ماهوی خواسته هاست. در آن صورت وانهادن قدرت به منتخب پس از خود- ولو پس از 4 سال و نه 8 سال- عین پیروزی است.
قدرت الله رحمانی

همایش حمایت از حقوق مدنی معاولین

 

 همایش حمایت از حقوق مدنی معاولین

الحمدالله امسال به مناسبت روز جهانی معلولین سازمان های زیادی به فکر برگزاری همایش و گردهمایی برای دفاع از عزیزان معلول افتاده بودند که آن را به فال نیک می گیرم. گرچه نتیجه این موازی کاری ها  چیزی نبود مگر صرف هزینه های زیادی و کم رنگ شدن تاثیرگذاری این گونه گردهمایی ها - انشاء الله امیدوارم سال آینده سازمان ها و ان جی یو های دخیل در این امر از پیش گردهم آمده و اجلاس مهم و تاثیرگذاری در راستای بهبود وضعیت معلولین جامعه برگزار کنند.

یکی از این همایش ها که بنده توفیق شرکت در آن را داشتم همایش دفاع از حقوق مدنی معلولین بود که به همت موسسه حمایت سبز پارسیان در سالن توانبخشی هلال احمر برگزار شد. 

قبل از آغاز همایش مسئولین و برخی از مدعوین دیداری با آقای هاشمی رفسنجانی داشتند.

آقای هاشمی در بحشی از صحبت شان در این دیدار گفتند:

‹‹  فرهنگ‌ خدمت‌ به‌ معلولا‌ن‌ باید در جامعه‌ جدی‌ گرفته‌ شود و برای‌ استفاده‌ این‌ قشر جامعه‌ از امکانات‌ عمومی‌ کشور برنامه‌ ریزی‌ عملی‌ صورت‌ پذیرد‌ و بایدحرکتی‌ فرهنگی‌ را برای‌ تغییر نگرش‌ جامعه‌ به‌ این‌ قشر ایجاد شود.
وی‌ گفت‌ ‌‌ مردم‌ و مسئولا‌ن‌ باید تلا‌ش‌ کنند تا فرهنگ‌ ویژه‌ ای‌ را در حمایت‌ از ناتوانان‌  اعم‌ از جسمی‌ و ذهنی‌ در جامعه‌ ایجاد کنند‌
رئیس‌ مجمع تشخیص‌ مصلحت‌ نظام‌ افزود‌‌ هنوز در جامعه‌ برای‌ معلولا‌ن‌ آنچه‌ را نیاز است‌  انجام‌ نداده‌ ایم‌ و باید تلا‌ش‌ کنیم‌ امکانات‌ دولتی‌  عمومی‌ و خصوصی‌ به‌ گونه‌ ای‌ طراحی‌ و اجرا شود که‌ حقوق‌ معلولا‌ن‌ نیز در ان‌ رعایت‌ شود‌ ››.

جلسه اصلی همایش که بعداز ظهر برگزارشد علی رغم وعده داده شده  کارگاه های آموزشی و نشست های علمی و آموزشی در جنب همایش برگزار نشد و تنها به چندین سخنرانی بعضا ملال آور بسنده شد.

در این میان صحبت های ۲ تن مورد توجه حضار قرار گرفت

۱-خانم دکتر رحیمی که با بیانی گرم و گیرا از سرنوشت خویش گفت و از استقامت و تلاشش برای غلبه بر مشکلات طاقت فرسایی که به دلیل معلولیت در مسیر طی  مدارج عالی علمی و شغلی متحمل شده است

۲- سخنرانی علمی و شیوای دکتر رحیمی جاتباز ۷۰٪ شیمیایی کشورمان؛ که به نقد دیدگاه های حقوقی و ارائه راه حلهایی در ارتباط با حقوق مدنی معلولین پرداخت.

دز حاشیه:

- از ویژگی های این همایش حضور چشم گیر و موثر جانبازان بود که در سطح مسئولین برگزاری تا سخنران و مسئول کارگاه های جانبی و مدعو حضور فعال داشتند.

- تعداد شرکت کنندگان بسیار کمتر از آنچه که پیش بینی می شد بود شاید بخاطر فراوانی همایش های مشابه

- عدم برگزاری کارگاه های مشاوره و آموزشی علی رغم برنامه پیش بینی شده ، نقطه ضعف عمده این همایش محسوب می شد.

در پایان به همه دست اندرکاران خسته نباشید می گویم  

 

روز جهانی معلولین

 
امروز 12 آذر ماه مصادف 3دسامبر روز جهانی معلولین نام گذاری شده است .
این روز را گرامی می داریم
 
 
 

اینهم طرز تفکری در مورد جشنواره چهره هاى ماندگار

 

چند نکته در مورد جشنواره چهره هاى ماندگار

ص ـ  بهرامى

پنجمین جشنواره بزرگداشت چهره هاى ماندگار در دوره ریاست آقاى ضرغامى پریشب به کار خود پایان داد. یقینا نحوه برگزارى این جشنواره ونحوه گزینش شخصیت هاى برجسته کشور از سوى محافل مختلف و رسانه هاى گوناگون به نقد و ارزیابى کشیده مى شود.
اولین سوالى که همواره پس از برگزارى این جشنواره به ذهن خطور مى کند این است که چرا چنین مراسمى از سوى صدا و سیما برگزار مى شود. این درست که راه اندازى این حرکت شایسته ادبى از سوى صدا و سیما صورت پذیرفت و در این میان نباید از زحمات آقاى لاریجانى در این خصوص چشم پوشى کرد، با این حال بهتر است که در آینده پس از برگزارى نشست هایى مرسوم، این جشنواره از طریق وزارتخانه ها و دولت اجرا شود. یا این که وزارتخانه ها و صدا و سیما به صورت مشترک این طرح را دنبال کنند، چرا که این جشنواره در طى این سال ها قوام یافته و جایگاه خود را پیدا کرده و نمى توان متوقع بود که دولت حرکت دیگرى را به صورت مستقل آغاز کند.
در هر حال جشنواره امسال نیز چون سال هاى گذشته برگزار شد و پس از اعلام اسامى «چهره هاى ماندگار» بى شک چون و چراها و تاییدهایى را به دنبال خواهد داشت.
نکته قابل تعمیق و اعتنا در این جشنواره انتخاب چهره اى ماندگار از دنیاى ایثار، رشادت و جانبازى بود که باید از مسوولان برگزارى جشنواره و سیاست گذاران آن تشکر کرد و جا دارد به این مساله اشاره شود که در اقصى نقاط جهان همواره سربازان و مردان رزم و نبرد مورد تشویق قرار مى گیرند و گاه از آنها اسطوره سازى مى شود و شایسته است جداى از این جشنواره مجموعه نظام و دولت به تقدیر از این افراد بى ادعا بپردازد. این افراد نیازمند اسطوره سازى نیستند چون خود اسطوره بودند و نشان دادند که مى توان مردانه از خاک مقدس کشور دفاع کرد و پایبند ارزش ها و اعتقادات دینى و اخلاقى بود.
جداى از این مساله در جشنواره امسال گزینش شخصیت هاى ماندگار در حوزه هاى مختلف با اما و اگرهاى بسیارى همراه بود. مرسوم است که مسوولین برگزار کننده جشنواره هایى از این دست در بدو کار به معرفى داوران ونحوه گزینش افراد اشاره کنند. حتى اعلام نام نامزدهاى دیگرى که در هر وادى مطرح بودند نیز ضرورى است. در طى این چند سال مشخص نیست که داورى ها بر اساس چه ضابطه اى بوده و چگونه افراد مذکور معرفى و برگزیده مى شوند. یقینا مخفى ماندن شیوه عملکرد و گزینش، کار را براى این افراد بسیار آسان مى کند، چرا که بدون هیچگونه پرسش و پاسخى با یک جلسه و معرفى چند تن مى توان کار را تمام کرد. متاسفانه گزینش و داورى جشنواره هاى ایران همواره مورد سوال و سوءظن بوده و همواره این احتمال مطرح است که گزینش افراد بر اساس ضابطه نبوده و رابطه بر جریان گزینش حاکم بوده است. آیا در حوزه ادبیات افرادى که برگزیده شدند به راستى استحقاق چنین گزینشى را داشته اند؟ آیا افرادى که در رشته شعر و یا قصه نویسى کودکان معرفى شدند بهترین هاى ما در عرصه ادبیات هستند؟ آیا نمى توان افراد دیگرى را معرفى کرد که از مقام و جایگاه والاترى برخوردار هستند و در این وادى بیشتر استخوان خرد کرده اند؟
آیا افرادى چون مهدى آذرى یزدى استحقاق تجلیل نداشتند؟ در اینجا صحبت از سلیقه نیست، صبحت از وضعیت تلخ و گزنده اى است که در این جشنواره به وقوع پیوسته است. جالب این است که برخى افراد برگزیده از سوابق خاص و سوال برانگیزى برخوردار هستند و داوران جشنواره اگر اطلاعى از آن ندارند مى توانند پیگیر مساله باشند. متاسفانه حوزه شعر و ادبیات در ایران همواره دستخوش آفت سیاست زدگى بوده و به راستى نمى توان افراد شایسته اى را که در ارتقاى ادب کشور تلاش کرده اند شناسایى و معرفى کرد. در جشنواره امسال هم گزینش این افراد بیشتر جنبه سیاسى ـ آنهم از نوع و جنس سیاست هاى اعمال شده در گذشته ـ دارد و با سیاست گذارى هاى دوران جدید هم همخوانى ندارد.